تشریفات مجالس عروسی
من و خانوادهام سالها پیش در شهری کوچک در یکی از استانهای دور از تهران زندگی میکردیم و همگی عاشق طبیعت بودیم. پدرم باغ خیلی بزرگ و سرسبزی در حاشیه شهر داشت که زیبایی آن سرآمد کل شهر بود.
من تنها پسر خانواده بودم و پدر همیشه بادی به غبغب میانداخت و میگفت:
«پسرم چنان عروسی در این باغ برایت بگیرم و کل شهر را دعوت کنم که هیچکس به عمرش ندیده باشد.» من آن موقع نوجوان بودم و با شنیدن این حرف پدر، فقط سرخی گونههایم را پنهان میکردم
از بد روزگار در اثر اتفاقاتی که برایمان پیش آمد، مجبور شدیم علی رغم میل باطنی باغ دوستداشتنیمان را بفروشیم و راهی تهران این کلانشهر ناآشنا و غریبه شویم.
همه اعضای خانواده از اتفاقات اخیر بسیار ناراحت بودیم، ولی چارهای جز پذیرش آن نداشتیم.
از دانشگاه که فارغالتحصیل شدم تصمیم گرفتم قصد خود برای ازدواج با یکی از همکلاسیهایم را رسماً در خانه اعلام کنم.
همه از شنیدن این خبر به هیجان آمده بودند. پدرم با شنیدن این خبر اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: «کاش مجبور نمیشدیم باغمان را بفروشیم.»
باغ عروسی فقط باغ خودمان
پدر از آن مردان خوب روزگار است و من چارهای نداشتم جز اینکه بهعنوان تنها پسرش آرزویش را برآورده کنم.
چند ماه بعد که تاریخ عروسی را تعیین کردیم، با همسرم برای پیدا کردن مکان مناسب به مشورت نشستیم. به او گفتم باید عروسیمان را در یک باغ بزرگ بگیریم و دلیلش را نیز برایش توضیح دادم.در مدتی که دنبال باغ میگشتیم،
به خیلی جاها سر زدیم، درست روزی که داشتیم از گشتن ناامید میشدیم، توانستیم تشریفات مجالس سپهر را پیدا کنیم.
تشریفات مجالس سپهر بهخوبی توانست نظر ما را از تمام جوانب جلب کند. زمانی که برای بازدید از باغ عروسیمان رفتیم،
شباهت این باغ عروسی به باغ خودمان باورنکردنی بود. حتی نوع درختان و شکل کنار هم قرار گرفتنشان مرا به دوران گذشته برده بود.
با دیدن باغ تمام خاطرات کودکیم زنده شد. همان لحظه خدا را شکر کردم که آنقدر خوششانس هستم و میتوانم با کمک تشریفات مجالس سپهر آرزوی دیرینه پدر نازنیم را به حقیقت برسانم.
ما علاوه بر باغ توانستیم تمام خدماتی که آن شب میخواستیم به تشریفات مجالس سپهر سفارش دادیم؛
از گلآرایی و ماشین عروس گرفته تا شام و شیرینی و پذیرایی و عکاسی و فیلمبرداری. آنها آنقدر توانایی داشتند که در همان مدت کم بتوانند اعتماد ما را جلب کنند.
خانواده اصرار داشتند پیش از شب عروسی حتماً باغ را ببینند، ولی به پدرم گفتم به پسرش اعتماد کند،
همان طور که من به تشریفات مجالس سپهر اعتماد کرده بودم.شب عروسی فرارسید. دل توی دلم نبود. عکسالعمل خانواده و پدرم در زمان ورود به باغ برایم خیلی مهم بود.
دوست داشتم حتماً آن لحظه را ببینم. چهره پدرم در زمان ورود به باغ و برق چشمانش تماشایی بود. به فیلمبردار سپرده بودم حتماً فیلم گرفتن از لحظه ورود آنها را از دست ندهد.
فقط باغ خودمان باغ عروسی
از اینکه توانسته بودم همه کارها و امور را به موقع پیش ببرم، خیلی خوشحال بودم. همه چیز سر موقع انجام شده و مرتب بود.
از اینکه عروس زیبایم را میدیدم که با لباس عروس و آرایشی برازنده در صدر مجلس است، بسیار خوشحال بودم. اگر این خدمات عروسی نبود، من نمیتوانستم بهتنهایی به این خوبی از پس همه کارها بربیایم.
مهمانها آنچنان از هوای تازه و دلانگیز باغ که با گلآرایی بر زیبایی آن افزوده شد بود،
سرخوش بودند که در ساعت تمام شدن مجلس و پس از صرف شما بهسختی آماده رفتن بودند.
زمان خداحافظی از پدر و مادرم جزء لحظات شیرین مجلس بود. دست عروسم را گرفته و هر دو با هم نزد آنها رفتیم. پدرم سخت مرا در آغوش کشید و گفت: «مرد امشب حسابی سرافرازم کردی. بهت افتخار میکنم.»